چند سال قبل که در کابل زندگی می کردم، یک بار دلم هوایی حرم شد. بعد در اینترنت جست وجو کردم، زیارت مجازی حرم امام رضا(ع) و با عکس های سه بعدی در صحن ها و رواق ها چرخی زدم و رسیدم به روضه منوره. اما در این زیارت مجازی که داشت از پشت مانیتور دفتری در کابل اتفاق می افتاد، من بودم و ضریح.
راستش را بخواهید هرچند که حال و هوای زیارت واقعی با زیارت مجازی آن روز زمین تا آسمان فرق داشت، اما همان مثال معروف است: «آب دریا را اگر نتوان کشید/هم به قدر تشنگی باید چشید.»پدر بزرگم نابینا بود و روضه خوان امام حسین(ع) تا زمانی که سرحال بود من زیاد همراه با او حرم می رفتم. او از زمان ورود به حرم تا مادامی که خارج می شد، برای لحظات مختلف دعاهای مختص به خودش را داشت. در روضه منوره یک گوشه ای برای خودش داشت.
همیشه که می رفتیم از من می خواست او را برسانم آنجا. بعد می گفت برو یک ساعت دیگر بیا و من می رفتم حرم گردی. همان یک ساعت ها باعث شد که من با نقاط مختلف حرم آشنا شوم و به قول معروف حرم را مثل کف دست یاد بگیرم.
در بین همه صحن ها و رواق های حرم به استثنای روضه منوره، دارالولایه از آن جاهایی است که من هر قدر آنجا بنشینم خسته نمی شوم. شکوه این رواق با آن سقف بلند و آینه کاری های چشم نوازش یک طرف، فرش های رنگارنگش یک طرف. سنگ فرش مرمر پر خط و خالش در کنار همه خاطرات این سال ها که من از دارالولایه دارم این رواق را برای من عزیز کرده است.
هنوز در نقاط مختلف این رواق آدم هایی را می بینم که سال ها ست از دنیا رفته اند. یا مسافر شده اند و محل زندگی شان تغییر کرده است. نمی دانم تا حالا وقتی دارالولایه بوده اید، نور خورشید را دیده اید که لا به لای آینه ها چگونه می چرخد، اگر ندیده اید یک سرظهری بروید دارالولایه و ببینید که تلاقی نور و آینه با شما چه می کند.